سرنسخه کاغذی
📘🖌
طبابت رو که شروع کردم هنوز ویزیت پزشکان با قلم، عشق و سرنسخه انجام می شد
چند ماه بعد زمزمه کامپیوتری شدن سرنسخه ها شنیده شد
اول فکر کردم شوخیه
بعد فکر کردم شدنی نیست
بعد حدس زدم پزشکا اعتراض میکنن و از این طرح استقبال نمی کنن
بعد گفتم لابد مریضا معترض میشن
اما کم کم کار کردن با سیستم رو یاد گرفتم.یعنی مجبور شدم برای سود شرکتهای بیمه گر این حرکت تصنعی رو یاد بگیرم
یادش بخیر در زمان نسخه نویسی کاغذی گاها مریض نسخه ش رو میاورد که براش تجدید دارو کنم ولی من نمیتونستم یک قلم از داروهاش رو بخونم ولی مشابه همون رو مینوشتم در سرنسخه و داروخونه دارو رو بهش تحویل میداد و مریض هم خوب میشد
سرعت نسخه نویسی دستی و طبیعت طبیعی این نوع طبابت با بازده درمانی بیشتری همراه بود
بخصوص برای من که دستم سبک بود!!! و این سبکی دست در نسخه دستی به بیمار منتقل میشد نه با نسخه الکترونیکی
و اون مُهر زدن و اون مُهر زدن لعنتی که با شدت و حدت طوری می کوبوندیش روی سرنسخه که تحکم قطعی میکردی که مریض باید حتما خوب بشه
تققققققققققققق
خلاصه ایام کوتاهی از طبابتم با سرنسخه نویسی عجین بود که شیرین و دلپذیر بود
با نسخه نویسی الکترونیک احساس میکنم که یک آدم آهنی هستم که دارم دارویی مجازی رو برای یک آدم آهنیی که زنگ زده و میخواد برنامه نویسی مجدد بشه بنویسم
نه من با مریض ارتباط می گیرم نه مریض با دارو نه سلامتی با
#منیژه_رضوان
🍃
🌺🍃

_qc2.jpeg)





همینقدرا سن داشتم که رفتم دم مغازه "حسن کچل" میوه فروش محله مون و گفتم:" مامانم گفتن یه هندانه! بکشین بدین بِبَرم"